فایل : word

تعداد صفحات : ۳۱

مقدمه

هوش معنوی در غرب مفهوم جدیدی است که طی سالیان اخیر به مباحث مدیریتی اضافه شده است. این مفاهیم و ابعاد آن، همان ویژگی های خردمندی و فرزانگی است که قرن ها در فلسفه های مختلف شرقی بیان شده اند. آن چه که موجب شده است تا سازه معنویت به عنوان هوش مفهوم سازی شود، آن دسته از مشاهدات و یافته های علمی بیان کننده این واقعیت می باشد که کاربست الگوهای ویژه ای از افکار، هیجان و رفتار در زندگی روزمره می تواند موجب افزایش سازگاری و بهزیستی انسان شود (کندی^[۱]، ۲۰۰۲؛ ولمن، ۲۰۰۴). در یک دهه گذشته پژوهش گرانی (برای مثال: امرم، ۲۰۰۷ و کینگ، ۲۰۰۷) در صدد آن برآمدند، تا مفهوم هوش معنوی را با توجه به مبانی نظری متفاوت، تعریف و مولفه های آن را مشخص کنند. هر چند هوش معنوی در همه جنبه های زندگی افراد، از جمله در روابط خانوادگی، دوستی و معاشرت های اجتماعی، تاثیر فراوانی دارد،  اما در این تحقیق تاثیر آن بر کسب و کار و عملکرد افراد در فضاهای سازمانی مد نظر می باشد.

حقیقت این است که رهبران برجسته کسب و کار، از هوش معنوی خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، استفاده برده اند. ویژگی هایی چون تلاش خستگی ناپذیر برای رسیدن به موفقیت، شکست خوردن و ناامید نشدن، آموختن از مشکلات، احتراز نکردن و استقبال از تغییرات، دیدن تصاویر بزرگ تر و کمک به همنوع، از ویژگی های مشترک بسیاری از این افراد است.

ایمانی راد و حقیق (۱۳۹۰) بر این باورند که در دنیای کسب و کار، سازمانی که نیروهای آن از خلاقیت و هوش معنوی بالایی برخوردارند، فضای مثبت و سازنده ای دارد، از ایده های نو استقبال می کند، از تغییرات بیشترین استفاده را می برد و در نتیجه سازمانی زنده، پر تحرک و آماده استفاده از هر موقعیت و لحظه است. کارکنان چنین سازمانی ارتباطات موثرتر و محکم تری دارند، اختلاف درخواسته ها، نگرش و دیدگاه ها دارند، ولی با بحث و تبادل نظر بر روی این اختلافات، کارهای گروهی خود را با هم افزایی پیش می برند.

در این فصل ابتدا تعاریف، اصول و مبانی نظری تحقیق در مورد هوش معنوی و کسب و کار به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته، سپس مروری بر ادبیات موضوع و مولفه های هوش معنوی از دیدگاه های متفاوت بیان گردیده و به برخی پژوهش های انجام شده در داخل و خارج کشور اشاره  و در انتها مبانی نظری و چارچوب علمی تحقیق مشخص گردیده است.